
رفیق جانم من دلم برای تو تنگ شده .
البته نه تویی که الان هستی .
تویی که چند سال قبل بودی . راستش را بخواهی قلبم درد میکند .
یک چیزهایی هست که میدانی و بیخیالش شده ای .
تو را به رفاقتمان قسم به حرف هایم گوش کن !
من اصول و فروع دین و امر به معروف را کنار میگذارم .
برایت چای میریزم بیا بنشین حرف دارم .
بیا و بخاطر غرورت ... به خاطر دختر بودنت و ابهت و سرسختی ای که داشتی .
بخاطر ِ اصول هایی که قبول داشتی و حالا زیر پا له میکنی ... بیا و بگذر !
از این آدمی که اینروز ها شدی ... این کسی که نمیشناسمش .
حتی گاهی یادم میرود همانی هستی که دست هم را میگرفتیم و آهنگ های داریوش و فرامرز اصلانی میخواندیم .
حرف میزدیم و هیچ دیواری بینمان نبود . برای هم شعر میخواندیم و خوش بودیم .
همان روزهایی که وقتی با تو قدم میزدم صد دفعه گوشی ات زنگ نمی خورد .
همان روزهایی که فقط از تو عکس هایی با روپوش مدرسه را داشتم نه عکس هایی که توی صفحه ی فیس بوکت با همان لباسی که تولد فلان دوستمان تنت بود !!
چهره ات را یادم رفته .. از پشت این همه آرایش نمیشناسمت .
راستش را بخواهی من میدانم که این تو نیستی .
رفیق جان ِ من به درک که درد هامان زیاد است .
به درک که درد هایی داریم که همه مان خوب میفهمیمش .
همه ما دخترا ها میدانیمش ! رفیق جان بیا از آن یکی کوچه نگذریم تاریک است .
بیا و تمام این شماره ها را دیلیت کن .
خیلی چیزها هست که از دست داده ای و شرف دارد به این هایی که الان درگیرشان هستی .
بیا دستت را بگذار توی جیب ِ من ... یخ زده اند .
تو که صد بار بهت ثابت شد که این لبخند ها همه چرک است و اینجا به نام ِ عشق چه غلط ها که نمی کنند ! نمیخواهم جان ِ من روحت را بی جان ببیند .
به درک که این شهر عشق را به رسمیت نمیشناسد .
تف به همه آن هایی که بازیت دادند .. تو من را داری ... بیا مثل ِ قبل تر ها شعر حفظ کنیم و برای هم بخوانیم .. بیا اگر همه فکر میکنند بزرگ شده اند و بعضی کارها کاملا طبیعیست ما بچه باشیم .
این بازی را فقط تو میبازی و همیشه آنها میبرند .
رفیق جان گوشت را بیار جلوتر . راستش من خیلی میترسم ... این کوچه تاریکست بیا از آن یکی برویم . رفیق جان گوش میکنی ؟