جوک جدید / جوک خنده دار/جوک ناز/جوک جدید و خنده دار
.
.
دهه هشتادیا هم دارن ازدواج میکنن
دهه هفتادیا دارن بچه دار میشن
اما دهه شصتیا هنوز دارن دنبال نیمه ی گور به گور شدشون میگردن !
.
.
.
مورد داشتیم که تو اعلامیه پدرش نوشته :
از وقتی رفتی گرمی از این خونه رفته…!
یعنی خیلی ریز به موضوع خاموش کردن کولر اشاره کرده
.
.
.
ﻣـﻦ؟
– ﻧﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﯾﺖ …
” ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﯾﺎﻟﻮﮔﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺩﺭس ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﺍﺯ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪی “
.
.
.
زنگ زدم کافى نت رفیقم برام انتخاب واحد کنه
گفت چى بردارم ؟ گفتم دو واحد عمومى بقیه اش تخصصى
یعنى پیازو سیب زمینى رو هم به این راحتى سفارش نمیدن
.
.
.
بزﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﺍ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ
ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﻦ : ﺣﺎﻻ ﺑﯿﺎ ﺑﻌﺪﺍ ﻣﯿﺸﻮﺭﯼ
.
.
.
سلامتی ﭘﺴﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﯿﭗ ﻭ ﻗﯿﺎﻓﺸﻮﻥ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻩ
ﻭﻟﯽ ﻏﯿﺮﺗﺸﻮﻥ ﻣﺎﻝ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﺪﺭﺷﻮﻧﻪ
.
.
.
ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﺷﻮﻥ ﺟﺎﻣﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﯿﭙﻮﺷﻮﻧﻦ
ﻣﻦ ﺣﺘﯽ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﯾﻪ جوراب ﭘﺎﺵ ﮐﻨﻢ !
همینجور داره بدون کفش میچرخه
.
.
.
هزینه عمل دماغ اینقدر سنگین شده
پدر مادرا میخوان بچهدار بشن میگن :
دختر پسرش مهم نیست فقط دماغش سالم باشه
.
.
بقیه در ادامه مطلب
.
به سلامتی اون آقا پسری که
تو زندگیش فقط به یه نفر گفت : عشــــقم
به سه چهارتا گفت نفسم
به ۱۰-۱۱ تاشون گفت گلم
۴۰-۵۰ تای دیگه هم شامل عسلم میشدن
.
.
.
دوربین موبایل رو در حالت فیلمبرداری گذاشتم تو یخچال
در رو بستم و پس از سالها بالاخره مطمئن شدم که در یخچال رو ببندی
لامپش خاموش میشه …
آخیش
.
.
.
دقت کردین همه چیزای بزرگ رو با پیشوند خر مشخص میکنن
مثلا میگن خرپول، خرخون، خرمخ، خرکار
اما نمیفهمم چرا وقتی به صندوق میرسن واسه صندوق بزرگ میگن گاو صندوق
چرا نمیگن خرصندوق !؟
اعصاب آدمو خورد میکنن دیگه
.
.
.
در آرایشگاه :
+ خب آقا مجتبی چقدر تقدیم کنم
– قابل نداره ، همون ده تومن .
( یک ماه بعد )
+ خب آقا مجتبی چقدر تقدیم کنم
– قابل نداره ، همون دوازده تومن .
( یک ماه بعد )
+ خب آقا مجتبی چقدر تقدیم کنم
– قابل نداره ، همون پونزده تومن .
و همچنان این داستان ادامه دارد !!
.
.
.
ایرانی ها وقتی از خونه میرن
میگن : آخیش پوسیدیم تو اون چار دیواری
وقتی برمیگردن میگن : هیچ جا خونه خود آدم نمیشه
.
.
.
ﻃﺮﻑ ﻓﺎﻣﯿﻠﯿﺶ “ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ ” ﺑﻮﺩﻩ !
ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ : ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ
ﯾﺎﺭﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ : ﺣﺎﺿﺮ ﻗﺮﺑﺎﻥ !
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻫﻢ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ :
ﺍﺣﻤﻖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻡ !
ﺻﺎﻑ ﺑﺎﯾﺴﺖ !
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﻫﯿﺄﺕ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ !
ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﺑﺮﻭﺵ ﻧﺮﻩ ﺑﻬﺶ ﯾﮏ ﻣﺎﻩ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﺪﻩ
ﻫﯿﺄﺕ ﺑﺎﺯﺩﯾﺪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ : ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ
ﻫﻤﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻧﺪ : ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺮﺧﺼﯽ
.
.