ایران: خانم خیراندیش چند وقتی بود كه پیگیر گفت وگو با شما بودم اما گویا ایران نبودید و خارج از كشور مشغول تدریس بودید؟
بله، چند وقتی ایران نبودم. همان طور كه اشاره كردید به تدریس مشغول بودم البته تدریس به آن شكلی كه در دانشگاه ها و آموزشگاه های ایران رایج است، نبود بلكه كارگاه آموزشی شامل نمایش و تحلیل فیلم و كلاس های كارگاهی بود.
چگونه برای برگزاری این كارگاه های آموزشی دعوت شدید؟
من چهار سال پیش به دعوت بخش فرهنگی و ایران شناسی دانشگاه «بركلی» از سوی خانم دكتر پیرنظر رفتم. چون قبل از اینكه به كالیفرنیا بروم، وارد فیلادلفیا شده بودم، دوستان بخش فرهنگی دانشگاه رزمان مطلع شدند و دعوتم كردند. پس از آن به دانشگاه «بركلی» رفتم.
بعد هم جشنواره فیلم سانفرانسیسكو از من دعوت كرد و مدیر برنامه ام برنامه ریزی كرد تا در ایالت های مختلف حضور پیدا كنم سپس بخش جشنواره فیلم های دانشگاه «یوسیالای» دعوت كردند، چون با خودم دیویدی فیلم رسم عاشق كشی را داشتم با آقای فلاح تهیه كننده فیلم تماس گرفتم و او هم لطف كرد و كپی ۳۵ فیلم را برایمان فرستاد.
من به مدیر آن جشنواره پیشنهاد كردم كه كارگردان اثر را هم دعوت كنند چون رسم عاشق كشی فیلمی بود كه در ایران و جشنواره های خارجی موفق عمل كرد و آقای خسرو معصومی هم آمدند و افزون بر رسم عاشق كشی، باد در علفزار میپیچد را هم با خود آورد و فیلم آنجا به نمایش درآمد. وقتی با روزنامه لسآنجلس تایمز و یكی از رادیوهای آنجا گفت وگو و مصاحبه داشتم، هم ایرانی های مقیم آنجا و هم مردم آنجا مطلع شدند و به دیدن فیلم آمدند.
سالن تا حدی پر شد كه بیرون هم پرده سفید گذاشتند و كار را نمایش دادند. مطبوعات آنجا نوشتند كه هیچ فیلم ایرانی به این اندازه مخاطب نداشته است. این دعوت ها ادامه داشت و این بار به دعوت مدیریت بخش فرهنگی دانشگاه سانتاباربارا خانم ژانت آفاری كارگاه آموزشی برگزار كردم. استقبال ایرانیان و مردم آنجا هم از فیلم های ما بسیار خوب بود.
كمی به گذشته برگردیم. شما فعالیت تان را در زادگاه تان شیراز آغاز كردید و سپس به تهران آمدید. چه زمانی با همسر مرحوم تان آقای جمشید اسماعیلخانی آشنا شدید و چه زمانی به تهران آمدید؟
من در شیراز متولد شدم اما نمیدانم چرا در بیوگرافیام در ویكیپدیا محل تولدم كازرون نوشته شده است. سال ۱۳۴۹ با مرحوم اسماعیلخانی آشنا شدم كه منجر به ازدواج مان شد و سالها در سینما و تئاتر در كنار هم بودیم و سه فرزند داریم یك پسر و دو دختر.
سال ۱۳۵۷ بعد از انقلاب من در دانشگاه تهران قبول شدم و با همسر و فرزندانم به تهران آمدم و از آن موقع در تهران زندگی كردیم. باید بگویم من و همسرم در شیراز تئاتر كار میكردیم و پس از آمدن به تهران، هنگام درس خواندن به كار تئاترم ادامه دادم چون كارمند اداره فرهنگ و هنر شیراز بودم و پس از آمدن به تهران كارشناس امور هنری ارشاد استان تهران شدم.
اما گویا طی سالهای اخیر در تئاتر كم كار شده اید؟
من تئاترم را ادامه دادم اما تقریباً پس از فوت همسرم فعالیت های تئاتری ام كمرنگ شد چون بار زندگی را به تنهایی دوش می كشیدم. آن موقع همسرم بود كه بار زندگی را به دوش بكشد تا من به علایق هنری ام برسم اما پس از فوتش حضورم در این عرصه كمرنگ شد البته شانس این را داشتم كه با كارگردان های خوبی در تئاتر كار كنم مانند عروسی خون كه با آقای رفیعی كار كردم، پس از مرگ همسرم هم چند تئاتر كار كردم.
مانند ملاقات بانوی سالخورده كار استادم زنده یاد آقای حمید سمندریان كه وقتی خبر فوت ایشان را شنیدم كاملاً شوك شدم. مرگ همسرم پس از فوت مادرم، بزرگترین مصیبت زندگی من بود، مرگ استاد هم اگر اغراق نكرده باشم برایم كمتر از این مصیبت ها نبود.
از شنیدن خبر فوت استاد بسیار به سوگ نشستم. قبل از سفرم به دیدنشان رفتم و متوجه شدم كمی مریض احوال هستند اما فكر نمیكردم كه ایشان را از دست بدهیم و این آخرین دیدار من با این انسان بزرگ و فرهیخته و استاد دلسوز باشد.
یكی از همكاران قدیمی می گفت شما و مرحوم اسماعیل خانی همزمان با هم سر كار نمی رفتید تا به فرزندانتان سخت نگذرد؟
اوایل كه مادر و خواهرهایم كمك میكردند شاید در تئاتر با هم بودیم یا بعدش در سینما اما خیلی كم پیش میآمد كه با هم در یك كار حضور پیدا كنیم یا همزمان سر كار باشیم. واقعاً هم دلیلش این بود كه نمیخواستیم هر دو خودمان را مشغول كار كنیم.
زمانی كه در دانشگاه رشته پزشكی، زبان انگلیسی و هنر قبول شدم، هنر را انتخاب كردم مادرم اعتقاد داشت كه پزشكی بخوانم اما من به شوخی میگفتم میروم هنر بخوانم تا رمانتیسیسم تو را التیام ببخشم، او فكر میكرد منظور من رماتیسم است. بعدها وقتی مادرم كارهای من و همسرم را دید واقعاً ما را تحسین و دعا میكرد.
میخواستم الگویی باشم هم برای خانواده و هم برای جامعه كه دیگران فكر نكنند كسی كه وارد این رشته میشود به خانوادهاش پایبند نیست تا وقتی كه همسرم فوت شد، ما توانسته بودیم در این زمینه بسیار هماهنگ باشیم. این شعار نیست، چون دوستانمان این موضوع را میدیدند. شعار ما این بود كه زندگی خوبی داشته باشیم نمیخواستیم كار خوبی داشته باشیم اما زندگی بدی داشته باشیم.
پشیمان نیستید كه پزشك نشدید؟
این دكترینی كه هم اكنون در جامعه دارم را دوست دارم. اگر كسی هیچ گونه آموزشی از كار من نگیرد و فقط لبخندی روی لبانش بنشانم برایم ارزشمند است. فكر میكنم اگر روانشناسی را یكی از شاخه های پزشكی بدانیم كمی توانسته ام در پزشكی موفق باشم.
اما اینكه گفتید پشیمان نشدم، خیر من واقعاً پشیمان نیستم چون به این نتیجه رسیدم اگر خون، زخم و... ببینم بیهوش میشوم و اصلاً طاقت این چیزها را ندارم شاید اگر در رشته پزشكی تحصیل میكردم، این رشته را ترك میكردم.
شما با این تدریس و حضورتان در خارج از كشور به نوعی یك سفیر فرهنگی محسوب می شوید. نگاهتان نسبت به معرفی كشورمان در كشورهای خارجی چگونه است؟
به جرأت میتوانم بگویم فیلم های ما و بازی بازیگران ما بسیار خوب است. از نظر فناوری ممكن است چندان قوی نباشیم اما از نظر قصه، سوژه و بازی ها جداً میتوانم بگویم هنرمندان ما خوب و قوی هستند، همچنان كه اصغر فرهادی، مجید مجیدی، عباس كیارستمی، داریوش مهرجویی، رخشان بنی اعتماد، تهمینه میلانی و... توانستند با فیلمهای آن طرف آب رقابت كنند.
آنجا كه بودم در كتابخانه ای دنبال كارهای ایرانی می گشتم و آثار كارگردانانی همچون تهمینه میلانی، حاتمی كیا، مجیدی، مهرجویی و... را یافتم. حتی میگفتند سریال های ما را با زیرنویس انگلیسی میبینند مانند میوه ممنوعه و مدار صفر درجه آقای حسن فتحی. در این سالها هنرمندان ما فعالیت خوبی داشتند و به درستی توانستند انعكاس دهنده هنر ایرانی باشند.
گاهی وقتها می گوییم ایران ما چنین و چنان است و می گوییم پیشینه چندین هزار ساله داریم اما همین پیشینه چند هزار ساله فقط به شعار تبدیل می شود در حالی كه در عمل میبینیم هنوز نتوانسته ایم به خیلی چیزهای كوچك در هر زمینه ای دست پیدا كنیم. اگر بخواهیم با خودمان صادق باشیم اگرچه به این پیشینه افتخار می كنیم اما اگر به آنها اعتقاد داریم چرا نمی آییم تبلور آنها را در همه زمینه ها پیاده كنیم، نه فقط در هنر بلكه در همه زمینه های زندگی.
باید راهكارهایش را پیدا كنیم و مدیریت در همان زمینه را تربیت كنیم. اگر مدیریت درست را در هر زمینه ای تربیت كنیم و آن پیشینه را هم لحاظ نماییم و كاملاً افراد را سر جایشان براساس تخصصشان بنشانیم، میتوانیم موفق باشیم.
به مهرآفرین مستشارنیا بپردازیم؛ نقشتان در كلاه پهلوی كه مانند دیگر كاراكترهایتان متفاوت بود؟
وقتی آقای دری متن را به من دادند بسیار خوشم آمد و این زن را دوست داشتم، چون هر وقت میخواهیم از گذشته ها بگوییم، میگوییم همه چیز بد بود به نظرم این یك بعدی نگاه كردن درست نیست و این نقش هم یك بعدی نبود.
چون شعارزده اش می كند.
بله، این زن با همه تجددخواهی و مد روز بودنش انسانی است كه میخواهد فضیلت زن بودن و شأنیت یك زن ایرانی را حفظ كند. او به دخترش گوشزد میكند كه تو باید در فرانسه الگوی یك دختر اصیل ایرانی باشی. این زن هم میخواهد به اصول خانواده پایبند باشد و از طرفی فعالیتهای سیاسی و اجتماعی هم داشته باشد.
من از دیالوگ هایم و این شخصیت راضی هستم. به نظرم بخش های ایران هم خوب بود البته اگر فشار مالی نبود بخش های پاریس هم بسیار می توانست زیباتر و جذابتر باشد.
وقتی نقشهای شما را طی چند وقت اخیر مرور میكنم میبینم كه گوهر خیراندیش كه قدسی میوه ممنوعه را بازی میكند در اشكها و لبخندها نقش كاملاً متفاوت شمسی پلنگ را ایفا میكند یا آن مادر ارتفاع پست با لهجه جنوبی یا پرستار سریال دختران حوا. یكی از ویژگیهای بازی شما این است كه هم نقشهای مثبت و هم نقشهای منفی و كمدی و جدی را باورپذیر ایفا میكنید. چطور چنین اتفاقی میافتد؟
خانم مریم خانم اینجا نیامدم از من تعریف كنی.
این یك تحلیل بود.
این وظیفه یك بازیگر است كه كارش را بلد باشد.
ببخشید، میان كلامتان یا آن نقش عجوزه در فیلم پیشونی سفید.
اگر هر كسی در رشته و تخصصش، توانایی اش را بشناسد و بروز دهد، میتواند سنجیده عمل كند. من هم سعی میكنم جامعه ام را خوب تحلیل كنم و خوب و درست اطرافم را ببینم و در كنار همه اینها به وسیله گریم لباس و قصه شخصیتی را بازی كنم كه برای مخاطب باورپذیر باشم. حالا اگر شما میگویید من را باور كردید خدا را شكر تا حدودی موفق عمل كنم.
راستی، خودتان كلاه پهلوی را دیده اید؟
بله، من از طریق اینترنت شبكه های ایرانی را میدیدم. حالا بگذارید من از شما بپرسم، یك سالی كه من نبودم كارهایی كه از من دیدید دوست داشتید؟
بله، من كه از طرفداران شما هستم مثلاً دختران حوا را دیدم كه برای شبكه ای مانند تهران خوب بود.
تهران ۱۵۰۰، كلاه پهلوی و میگرن را هم دیده اید؟
بله، البته من در جشنواره دیده ام و بسیار دوست داشتم و حتماً یك بار دیگر باید ببینم. بازیتان در میگرن هم مورد توجه قرار گرفت. شما خودتان چطور آیا تهران ۱۵۰۰ را دیده اید؟
من ندیدم، ولی قبلاً برایم چند دقیقه اش را ایمیل كردند و دیدم البته تصوری از كار نداشتم. چون صدا نداشت. من در این فیلم دو نقش داشتم. در كاراكتر اول شیرازی حرف زدم و در نقش دوم جای خواهر حبیب رضایی بودم.
تجربه ای در این نوع كارها نداشتم آقای بهرام عظیمی و تهیه كننده كار وقتی درباره كار صحبت كردند به دنبال اثر جدیدی بودند و ما بازیگران هم بدون اینكه به دنبال دستمزدهای آنچنانی باشیم همگی فكر كردیم كمك كنیم و در این تجربه جدید سهیم باشیم.
چنین كارهایی هزینه زیادی دارد. هیچ كدام از بازیگران به دنبال دستمزد نبودند و تهیه كننده هم هدیه های كوچكی را به بازیگران در نظر گرفت. آن طور كه شنیدم از فیلم استقبال خوبی هم شده است.
كمی بیشتر درباره حضورتان در این فیلم بگویید؟
من تصوری از این نوع كار نداشتم. مثلاً اول عكس انداختیم كه بتواند شبیه سازی شود، یا اینكه ما حرف زدیم بدون اینكه تصویری داشته باشیم. مانند یك نمایش رادیویی حرف زدیم بعد كه فیلم آماده شد آقای عظیمی از من خواستند تا روی تصویر حرف بزنم. حالا من تصویر را میدیدم و حرف میزدم و دوباره قبل از جشنواره هم روی نسخه نهایی صحبت كردم و اصلاحاتی انجام دادیم البته من فیلم را كامل ندیدم اما میخواهم كار را روی پرده ببینم.
آیا این نبودنهای شما باعث گزیده كاریتان هم شده است؟
به تازگی چند فیلمنامه برایم ایمیل شد و چنگی به دل نزد وگرنه میتوانستم بیایم ایران و بازی كنم ولی نقش های خوبی نبودند. دلم میخواست آن نقشها را دوست داشته باشم. اگر دوستشان میداشتم حتماً میآمدم.
گویا در رادیو هم فعالیت دارید؟
من ۱۸ سال است كه در برنامه صدای عبرت هستم. آقای كاظم سبزواری نویسنده و كارگردان آن برنامه هستند كه از شبكه سراسری پخش میشد و شنوندگان بسیاری داشتیم. حتی در جایی برای برای بازبینی لوكیشن فیلم رسم عاشق كشی رفته بودیم ارتفاعات شمال، اهالی آنجا تلویزیون نداشتند، خانمی آنجا از ما پذیرایی كرد و وقتی تشكر كردم گفت چقدر صدای شما شبیه صدای گوهر خیراندیش است و من چیزی نگفتم. آقای خسرو معصومی كارگردان آن فیلم گفت اگر خودش باشد چه و او هم گفت خانم خیراندیش كه اینجا نمیآید در كوه و كمر، آقای معصومی هم گفت خودش است.
آن خانم هیجان زده شد و ما هر دو گریه كردیم. من خوشحال شدم از اینكه برد رادیو آنقدر زیاد است و همین باعث شد غیر از سال گذشته هیچگاه رادیو را ترك نكنم. باید بگویم من اگرچه كارشناس امور هنری ارشاد هستم اما به شكل قراردادی در رادیو نیز فعالیت دارم.
آیا تجربه دوبله هم دارید؟
بله، من تجربه دوبله هم دارم البته در بسیاری از كارها جای خودم حرف زدم همچنان كه در كلاه پهلوی در كنار استاد مسلم دوبله ایران آقای منوچهر اسماعیلی بودم. قبلاً هم با آقای ناصر طهماسب و دیگر دوستان كار كرده بودم. یا مثلاً در روزی روزگاری جای خودم حرف زدم حتی جای دیگران هم حرف زده ام، خلاصه اینكه از پس كارهای خودم در این عرصه برآمدم.
شما عرصه های مختلف بازیگری را تجربه كرده اید. چقدر این عرصه ها با هم متفاوت هستند؟
هر كدام دنیای خودشان را دارند اما در یك اصل مشترك هستند آن هم اینكه بازیگر باید سعی كند یك نوع باورپذیری به مخاطبش بدهد.
با توجه به اینكه تجربه تدریس هم دارید فكر میكنید تحصیلات آكادمیك چقدر در بازیگری كمك میكند؟
تجربه بدون مطالعه و تحصیلات در مقطعی میایستد. به همین دلیل فكر میكنم هر دو مكمل هم هستند. اگر فردی خودش را در زمینه كارش قویتر كند مسلماً قویتر عمل میكند و نگاهش وسیعتر خواهد شد والبته به همان نسبت مسئولیتش را بیشتر میكند. چون وقتی آدم فقط بخواهد تجربی كار كند شاید وسعت كارش را نشناسد اما وقتی میخواهد آن حیطه را دنبال كند حتماً مطالعه میكند و این تحصیلات فرد را نسبت به آنچه میخواهد ارائه دهد، نزدیكتر میكند.
شما بیش از ۴۰ سال سابقه حضور در عرصه هنر دارید. آیا از كارنامه كاریتان راضی بودید؟
این اواخر از خودم راضی نبودم. آن هم چون بار زندگی روی دوش من بود و همه كارهایی كه كردم را چندان دوست نداشتم. دلم میخواست شرایط مالی و زندگی ام طوری بود كارهایی را قبول میكردم كه به فكر و ایده های من نزدیك بود و دوستشان داشتم. كار من بازیگری است و زندگی ام از این راه تامین می شود.
البته میتواند دلیل قانع كننده ای نباشد اما شرایط زندگی این طور ایجاب كرد. از همین تریبون از مردم پوزش میخواهم، چون دلم میخواست فقط در كارهایی بازی كنم كه دوستشان دارم و به آنها اعتقاد دارم اما شرایط زندگی اینگونه پیش نرفت.