گاهي نگاهش که ميکني ، ميبيني دوستش داري ، مهربـان است و بي ريــا ، در خيالت براي احســـاست
به او لباس عشق ميدوزي ، اما هرجور که اندازه ميگيري ميبيني به قدو قواره اش نميخورد دلگير ميشوي
دوباره محاسبه ميکني امــا ...
نه نميشود ، قدو قـامت احساست به او ، به پاي عشق نميرسد دوبـاره اسير ترديد ميشوي ،احساست
را کنار ميزني ، و تنها ميشوي با پيراهني که هنوز اندازه هيچکس نيست ...
دیـالوگ عـاشقـانـه : خـواستن همیشه توانستن نـیست ، گــاهی فــقط داغ بـزرگی است که تــا ابـد در
سینه ات می ماند !!