خودم قبول دارم کهنه شدم!!!
آنقدر کهنه که مي شود روي گرد و خاک تنم يادگاري نوشت . . .
.
.
روزها بي تو مي گذرند و شب ها با تو نمي گذرند
تمام درد من اين است !
.
.
خيلي وقت است فراموش کرده ام ,کداميک را سخت تر مي کشم؟
رنج!
انتظار؟
يا نفس را؟
شايدم نقاشي!!!