دلم را به تخت میبندم تا ترکت کند . . .
فریاد میکشد ، میلرزد ، خمارت میشود . . .
رها که شد او میماند و عمری وسوسه ی تلخِ دوباره خواستن تو !
قلبم این روزها سخت درد میکند !
کاش یک لحظه می ایستاد تا ببینم دردش چیست ؟
یادش بخیر همیشه موقع خواب عکس قاب شده ات را گردگیری می کردم اما از آن روزی که رفتی عجیب دلم غبار گرفته اما تو خودت را اذیت نکن ، می دانم از دست قاب خالی کاری بر نمی آید !