امروز دوباره دلم شکست
از همان جای قبلی!
کاش می شد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی
کاش می شد فریاد بزنم: “پایان”
دلم خیلی گرفته
اینجا نمی توان به کسی نزدیک شد!
آدم ها از دور دوست داشتنی ترند….
امروز دوباره دلم شکست
از همان جای قبلی!
کاش می شد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی
کاش می شد فریاد بزنم: “پایان”
دلم خیلی گرفته
اینجا نمی توان به کسی نزدیک شد!
آدم ها از دور دوست داشتنی ترند….
سخت آشفته و غمگین بودم.
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس و مشق خود را.
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند.
خط کشی آوردم،
در هوا چرخاندم.
چشم ها در پی چوب ، هر طرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
………………..
برای خواندن تمامی این شعر داستانی زیبا روی ادامه مطلب کلیک کنید.
هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می کند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،
آن وقت من اشتباه می کنم و او
با اشتباه های دلم حال می کند
………
برای خواندن بقیه داستان کوتاه روی ادامه مطلب کلیک کنید.
بعد از اینکه پست ها را خوندی یه لایک مشتی هم بزن ..... نظر هم بدی چیزی ازت کم نمیشه ها