سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد
استوار بودم و تنومند!
من را انتخاب کرد
دستی به تنه ام کشید تبرش را در آورد و زد ، زد ، محکم و محکم تر….
…………..
برای خواندن بقیه داستان عاشقانه روی ادامه مطلب کلیک کنید.
سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد
استوار بودم و تنومند!
من را انتخاب کرد
دستی به تنه ام کشید تبرش را در آورد و زد ، زد ، محکم و محکم تر….
…………..
برای خواندن بقیه داستان عاشقانه روی ادامه مطلب کلیک کنید.
بعد از اینکه پست ها را خوندی یه لایک مشتی هم بزن ..... نظر هم بدی چیزی ازت کم نمیشه ها